English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7675 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
bide one's time <idiom> U صبورانه منتظر فرصت بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to wait for a favorable opportunity U منتظر یک فرصت مطلوب بودن
look out U منتظر بودن گوش به زنگ بودن
look for U منتظر بودن درجستجو بودن
awaits U منتظر بودن
await U منتظر بودن
awaiting U منتظر بودن
abhide U منتظر بودن
awaited U منتظر بودن
to look out U منتظر بودن
sweat out <idiom> U با دلواپسی منتظر بودن
hang about U در نزدیکی منتظر بودن
hold breath U منتظر یک اتفاق بودن
expect U انتظار داشتن منتظر بودن
expected U انتظار داشتن منتظر بودن
expecting U انتظار داشتن منتظر بودن
expects U انتظار داشتن منتظر بودن
lie over U متمایل بودن منتظر ماندن
mark time <idiom> U منتظر وقوع چیزی بودن
lurking U درانتظار فرصت بودن
watch one's time U مراقب فرصت بودن
lurk U درانتظار فرصت بودن
lurked U درانتظار فرصت بودن
lurks U درانتظار فرصت بودن
to feverishly look forward to something U با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
waited U چشم براه بودن منتظر شدن
wait U چشم براه بودن منتظر شدن
to look forward to something excitedly U با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
waits U چشم براه بودن منتظر شدن
waiting game U صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
waiting games U صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
patiently U صبورانه
stoically U صبورانه
standby U منتظر عملیات ماندن منتظر باشید
standbys U منتظر عملیات ماندن منتظر باشید
to take time by the forelock U فرصت راغنیمت شمردن فرصت
caretaker status U وضعیت منتظر استفاده تاسیسات ذخیره تاسیسات منتظر اشغال
exploit U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
waiting U منتظر
expectant of U منتظر
anticipator U منتظر
waiter U منتظر
anticipant U منتظر
anticipatory U منتظر
trray U منتظر
waiters U منتظر
wistful U منتظر
inexpectant U نا منتظر
trray U منتظر شدن
deliberation U فرصت
breather U فرصت
chare U فرصت
occasioning U فرصت
charring U فرصت
occasioned U فرصت
occasions U فرصت
char U فرصت
deliberate attack U تک با فرصت
deliberations U فرصت
breathers U فرصت
deliberating U با فرصت
time U فرصت
occasion U فرصت
seasons U فرصت
seasoned U فرصت
chars U فرصت
season U فرصت
times U فرصت
timed U فرصت
oportunity U فرصت
space U فرصت
spaces U فرصت
opportunities U فرصت
opportunity U فرصت
deliberates U با فرصت
deliberate U با فرصت
deliberated U با فرصت
at one's leisure U سر فرصت
i pause for a reply U منتظر پاسخ هستم
hold one's horses <idiom> U باصبوری منتظر ماندن
to look forward to something U منتظر چیزی شدن
i await you U منتظر شما هستم
less than release unit U یکان منتظر حمل
to look for anything U منتظر چیزی شدن
on deck U دونده منتظر نوبت
to wait for any one U منتظر کسی شدن
deliberate defense U پدافند با فرصت
chancing U فرصت بل گرفتن
market opportunity U فرصت بازار
occasion U فرصت مناسب
opportunist U فرصت طلب
at leisure U فرصت دار
opportunism U فرصت طلبی
opportunity cost U هزینه فرصت
head start U فرصت برتری
betimes U در اولین فرصت
leisure U فرصت مجال
get a break <idiom> U فرصت داشتن
time U فرصت مجال
make time U فرصت کردن
time U فرصت موقع
timed U فرصت مجال
timed U فرصت موقع
times U فرصت مجال
times U فرصت موقع
last-ditch U آخرین فرصت
head starts U فرصت برتری
foot in the door <idiom> U گشایش یا فرصت
breathing gap U فرصت سر خاراندن
to wait one's leisure U پی فرصت گشتن
deliberate breaching U نفوذ با فرصت
occasions U فرصت مناسب
occasioned U فرصت مناسب
chanced U فرصت بل گرفتن
chances U فرصت بل گرفتن
chanced U فرصت مجال
chances U فرصت مجال
chance U فرصت بل گرفتن
tidewaiter U درانتظار فرصت
chance U فرصت مجال
tidewaiter U مترصد فرصت
occasioning U فرصت مناسب
chancing U فرصت مجال
vantage U تفوق فرصت
awaiting U منتظر شدن انتظار داشتن
awaited U منتظر شدن انتظار داشتن
abides U منتظر شدن وفا کردن
stick around <idiom> U همین دوروبر منتظر ماندن
we watched for his arrival U منتظر ورود او شدیم یا بودیم
awaits U منتظر شدن انتظار داشتن
abided U منتظر شدن وفا کردن
abide U منتظر شدن وفا کردن
to look forward to something U با خوشحالی منتظر چیزی شدن
await U منتظر شدن انتظار داشتن
miss the boat <idiom> U ازدست دادن فرصت
To take advantage of an opportunity. U از فرصت استفاده کردن
Go while the going is good . U تا فرصت با قی است برو
To seize an opportunity . U فرصت را غنیمت شمردن
snapat the chance U فرصت را در اغوش بگیر
at your earliest convenience U در اولین فرصت مناسب
to cathan an opportunity U فرصت راغنیمت شمردن
opportunity to invest U فرصت سرمایه گذاری
on the first occasion U در نخستین وهله یا فرصت
deadline U سررسید اخرین فرصت
deadlines U سررسید اخرین فرصت
gain opportunity U فرصت را مغتنم شمردن
gain opportunity U اغتنام فرصت کردن
miss out on <idiom> U ازدست دادن فرصت
to seize the opportunity U فرصت را غنیمت شمردن
deliberate crossing U عبور با فرصت از رودخانه
to miss the buy U فرصت را ازدست دادن
i had a quiet read U فرصت پیدا کردم
I'm up to my ears <idiom> U فرصت سر خاراندن ندارم
he seized upon the chance U فرصت راغنیمت شمرد
sleeps U وضعیت سیستم که منتظر سیگنال است
readying U که منتظر است تا قابل استفاده شود
ready U که منتظر است تا قابل استفاده شود
job U شماره یک کار در صف که منتظر پردازش است
readies U که منتظر است تا قابل استفاده شود
he made me wait U مرا منتظر یا معطل نگاه داشت
readied U که منتظر است تا قابل استفاده شود
cool one's heels <idiom> U به علت بی ادبی دیگران منتظر ماندن
I'm looking forward to seeing you again. U منتظر دیدار دوباره شما هستم.
sleeping U وضعیت سیستم که منتظر سیگنال است
jobs U شماره یک کار در صف که منتظر پردازش است
sleep U وضعیت سیستم که منتظر سیگنال است
opportunity cost U هزینه فرصت از دست رفته
lose ground U فرصت خود را ازدست دادن
underdog U فرصت برد به حریف ندادن
temporizer U فرصت طلب ومسامحه کار
shot U فرصت ضربت توپ بازی
underdogs U فرصت برد به حریف ندادن
He is an opportunist. U آدم فرصت طلبی است
extras U کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
deliberate breaching U نفوذ با فرصت در میدان مین
It I get the time . If I could spare sometime. If I round to it. U اگر رسیدم( فرصت پیدا شد )
shots U فرصت ضربت توپ بازی
To make ( find , get ) an opportunity . U فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
extra U کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
To seize the opportunity . To take time by the forelock . He is an opportunist. U فرصت را غنیمن ( مغتنم ) شمردن
Do not let this opportunity slip.Do not lose ( pass up ) this opportunity . U این فرصت را از دست ندهید
extra- U کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
readies U خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
Do you think it advisable to wait here U آیا مصلحت هست که اینجا منتظر بمانیم
ready U خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
readied U خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
queue U صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
queued U صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
queueing U صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
queues U صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
I'm really looking forward to the weekend. U من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
I'm looking forward to your next email. U من مشتاقانه منتظر ایمیل بعدی تان می شوم.
tasks U ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
readying U خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
task U ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
To stand someone up . U کسی را قال گذاشتن ( منتظر ؟ معطل گذاردن )
deliberate U عملیات با فرصت پیش بینی شده
deliberated U عملیات با فرصت پیش بینی شده
hand U تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
Recent search history Forum search
2In someone bad (or good) books.
2In someone bad (or good) books.
3midas touch
1What it means in slang term " I'm sleeping in truck" ?
2In order to be interesting you have to be mean
1معنی اصطلاحی nonconversation چیست؟
1wait a while
2Research approaches are often considered to fall into one of two mutually exclusive categories.
0از فرصت پیش اومده استفاده کن
0دانستن معنی چند کلمه فارسی به انگلیسی
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com